علمی کاربردی

علمی کاربردی

دانشگاه جامع علمی کاربردی
علمی کاربردی

علمی کاربردی

دانشگاه جامع علمی کاربردی

خلاصه کتاب گریز از آزادی

خلاصه کتاب گریز از آزادی

به نام خدا

برداشتی از کتاب گریز از آزادی اثر اریش فروم

جهت ارایه به درس: روانشناسی اجتماعی

استاد: دکترمازیارجفرودی

تلخیص:محمد حسینی

دانشگاه گیلان

دانشکده ادبیات و علوم انسانی

گروه جامعه شناسی

بهار 92

 

ای کاش آزادی وجود داشت که از آن فرار کنم .......

 

شیوه ی نگارش

 کتاب را تا اول ضمیمه خواندم هر 7 فصل را در یک دفترچه خلاصه نمودم.در نهایت برداشت و مختصری از خلاصه هایم را درچند صفحه نوشته ام.برداشت بنده از کتاب نمی دانم تا چه اندازه صحیح و ثواب است.آنچه را فهمیدم به نگارش درآورده ام....

 

گریز از آزادی.

مقدمه

اریک فروم در سال 1900 در آلمان زاده شد.در رشته ی جامعه شناسی و روانکاوی  در دانشگاه های مونیخ ، فرانکفورت . هایدلبرگ به درجه دکترا رسیده است . بعد از مهاجرت به آمریکا در موسسات عالی این کشور به تدریس پرداخته است .از هگل و مارکس و فروید تاثیر پذیرفته است.

http://uast13.persianblog.ir/

 

کتاب گریز از آزادی دادخواستی است که عناصر مخالف با رشد و پرورش انسان وانسانیت را به پای محاکمه میکشد و از آنجا که نخستین شرط اعتلای آدمی ، کوشش اصلی آن رسوا کردن دشمنان آزادی است.

فروم: تاریخ آدمی تلاش برای آزادی است ....

فروم در این کتاب  سعی دارد بر پایه روابط  عوامل روانی و اجتماعی  آزادی را تعریف کند و کیفیات آنر ا مشخص وموانع آن را ذکرکنند .

فروم با کسانی که تحولات بزرگ اجتماعی را صرفاً معلول عوامل روانی می دانند و همچنین  با کسانی که فقط بر عومل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در تحلیل پدیده ها تکیه می کنند مخالف است .

وی با تکیه بر هر دو به تحلیل پدیده آزادی می پردازد.(خلاصه ی گریز از ازادی ،فروم،صفحه 21-9)

 

فصل اول:آیا آزادی مسئله ای روانی است؟

فروید بر دوگانگی اجتماع و انسان تاکید می کند  و انسان را یک موجود ضد اجتماعی می داند که اجتماع باید او را رام کند .اجتماع پاره ای از سائق های بشر ارضائ و پاره ای را موقوف می کند این سائق های موقوف اساس انسانی فرهنگ اجتماع را تشکیل می دهند.صحنه ی روابط انسانی برای فروید شبیه بازار است که در ان بدون  انکه هدف ارتباط با دیگران باشد برای ارضای نیاز های خود با دیگران به ارتباط میپردازد ولی برعکس او فروم معتقد است که مسئله ی اصلی نوع خاص ارتباط انسان با دنیا است نه نفس ارضا یا یا ناکام گذاشتن نیازهای غریزی معین ، همچنین رابطه ی انسان واجتماع ساکن نیستد.بعضی نیازها چون گرسنگی وتشنگی و غریزه ی جنسی در میان همه مشترک است ولی آن سائق های که خوی هر کس را از دیگران متمایز می کند چون عشنفرت آزاذی و و آرزوی تسلیم همه محصور سیر با فرایند اجتماعی می باشد .همان طور که بشر ساخته ی تاریخ است ، تاریخ نیز ساخته ی بشر است. (خلاصه ی گریز از ازادی ،فروم،صفحه 43-23)

 

فصل دوم:پیدایش فرد و ابهام مفهوم آزاد

آغاز تاریخ اجتماعی این چنین بوده که از حالت یکی بودن با جهان طبیعت بیرون آمد و از خویش به عنوان موجودی مجزا از محیط طبیعی و دیگران آگاه شد .در تاریخ جدید سیر تفرد یعنی بیرون آمدن فرد از علقه های اولیه  در قرون بین دو دوره ی رفروم تا زمان حاضر  به  اوج می رسد.

در تاریخ زندگی فرد نیز همین سیر است کودک وقتی چشم به جهان می گشاید که دیگر با مادر یکی نیست .به همان میزان که فرد با بند ناف به دنیای خارج متصل است به همان اندازه فاقد آزادی است  اما این بندها ست که به او احساس تعلق و ایمنی می بخشد .این گونه علایق بیش از آنکه سیر تفرد به ظهور کامل فرد شود، وجود دارند ، علایق نخستین نام دارند.این علایق به فرد امنیت می دهد امانتیجه ی آن فقدان فردیت است.

هرچه کودک بزرگتر می شود به همان اندازه علایق اولیه می گسلند و تلاش برای آزادی و استقلال در او پرورش می یابد. این سر تفرد دارای کیفیتی دو جانبه است از یکطرف کودک از لحاظ هیجانی و جسمی و ذهنی رشد می کند یعنی رشد قدرت نفس و از طرف دیگر تنهایی دایم التزاید که نتیجه ی گسستن از علایق نخستین می باشد.

برای اینکه درد تنهایی را التیام بخشد یا به قدرتی بیرونی تسلیم می شود و یا اینکه با عشق و کار مولد به تعالی شخصیتش می انجامد. (خلاصه ی گریز از ازادی ،فروم،صفحه 58-44)

 

فصل سوم : آزادی در دوران رفورم

در اواخر قرون وسطی وحدت و تمرکز جامعه ضعیف شد و مقداری فرد گرایی در اقتصاد بوجودآمد  و طبقه ی جدید و پولدار  بوجود آمد که بر فعالیت های انسانی سلیقه وهنر و فلسفه و کلام تاثیر گذاشت . در ایتالیا زودتر  از سایر  اروپا این فردیت در فلسفه و هنر و شیوه ی زندگی مردم خودش را نشان داد.آنها از جامعه فئودال و بندهای که به او ایمنی می داد ودر عین در حال در تگنا گرفتارش می کرد ازهم گسستند.

در پی فرو ریختن سازمان اجتماعی قرون وسطی فرد به خودش واگذار شده است .انسان مقصور احساس هیچی و پوچی خویش گشته است بهشت برای همیشه گم شده است .فر به تنهایی با دنیا روبه رو شده است .بیگانه ای است در جهان پر خطر.آزادی جدید احساس از نا امنی و ناتوانی شک و تنهایی و اضطراب  به وجود خواهد آمد .اگر آدمی قرار باشد در انجام وظایفش توفیق یابد باید این احساس تسکین یابد و آرام شود در این هنگام بود که تعلیمات لوتر و کالون به ظهور رسیدند.مذاهب لوتر و کالون مذاهبطبقه ی متوسط و تهیدستان شهرها و دهقانان بود .بیانی تازه از استقلال و همچنین از احساس ناتوانی و اضطراب که به سراسر زندگی مستولی شده بود در آنها یافت می شود.

لوتر شخصی دارای خوی اقتارگرا بود یعنی ازیک سو از قدرت متنفر و از سوی دیگر آن را می ستاید. رابطه ی لوتر با خدا عبارت است از تسلیم و این ناشی از ناتوانی آدمی است.لوتر به آدمی در مسایل دینی استقلال بخشید و اعتبار را از کلیسا گرفت و به فرد دادمفهومی ذهنی از رستگاری بیان کرد مفهومی از تجربه ی ذهنی که در آن مسئولیت ساسر به خود شخص واگذار می شود .این جنبه ی تعالیم کالون و لوتر یکی از سرچشمه های آزادی سیاسی و روحانی است.جنبه دیگر آزادینوین تنهایی و ناتوانی فرد و این هم مانند جنبه ی استقلال ریشه در مذهب پروتستان دارد .امروزه بسیاری ازمردم از راه دیانت به امور نمی نگرند به راه حل لوتر متوسل می شوند به این معنی از طریق نابود کردن نفس خود و آلت قرار  گرفتن در کف یک نیروی قدرتمند ومقاومت ناپذیر به یقیین می رسند .

ایمان: اعتقاد به دوست داشته شدن از راه تسلیم.

ازنظر روانی کالونیسیم  همانند دستگاه لوتر مورد قبول افتاد به عبارت دیگر به علت بیان آزادی و بیان ناچیزی فرد واز طرف دیگر نشان دادن راه حلی تازه یعنی تسلیم محض و خوار شمردن خود برای بدست آوردن ایمنی تازه.کالون معتقد به تقدیر ازلی بود واز نظر وی خدا نه عادل است و نه مهربان .تقدیر ازلی 2 معنا دارد: احساس ناچیزی و ناتوانی و انجام کار برای ارام کردن شک.کالون و پیروانش خود را از زمره رستگاران ازلی می شمردند این نظریه در ایدئولوژی نازیسم احیا شد که  یک نتیجه دارد و آن عدو تساوی و برابری آدمهاست.این عدم تساوی در سرنوشت همبستگی میان مردم را از بین می برد.کالون ها خود را برگزیده خدا می دانستند و بقیه را لعنت شدگان،این باعث ایجاد حس کینه و حقارت نسبت به دیگر مردم می باشد .

در مذهب کالون برای آرام کردن شک و غلبه بر ناتوانی کار و فعالیت و زندگی ریاضتمندانه را سرمش پیروانش قرار داد . (خلاصه ی گریز از ازادی ،فروم،صفحه 118-59)


فصل چهارم:انسان نوین و دو راهی آزادی

با تعالیم پروتستانتیسیم آدمی از لحاظروانی برای نقشی که بعدها در نظام صنعتی جدید به وی محول گشت  اماده شده بود. کاری که پروتستانتیسیم با اعطای آزادی روحانی به آدمی آغاز کرد سرمایه داری با بخشیدن آزادی سیاسی و ذهنی و اجتماعی ادامه داد .

نخستین عاملی که از خصوصیات اقتصاد سرمایه داری است فعالیت انفرادی می باشد که جنبه منفی آزادی یعنی تنهایی وفردیت را پیش برد.علایق میان فرد ودیگران را گسست و ادمیان را جدا کرد آنچه راه را برای این وضع آماده کرد نعالیم  مذهبی دوران رفورم بود .

رابطه ی انفرادی آدمی با خدا از لحاظ روانی مقدمه ی آن شد که فعالیت های دنیوی او نیز کیفیتی انفرادی بیابند.در نظام سرمایدار که ویژگی آن انباشت سرمایه است کار آدمی بخاطر منفعت است اما منفعتی که حاصل می شود خرج نمی شود بلکه مجددا سرمایه گذاری می شود تعالیم  پروتستانتیسیم این روحیه را کاملا فراهم کرده بود  از طریق ازبین بردن احساس  ناچیزی و تنهایی به وسیله ی کار. از طرف دیگر به نظر می رسد که انگیزه ی انسان جدید خودخواهی و جلب سود مشخص است نه فداکاریو ریاضت کشی .چگونه می توانیم میان روح پروتستانتیسیم که مبنی بر از خودگذشتگی این و آیین نویین که که بزرگترین نیروی انگیزنده ی رفتار آدمی را خودخواهی معرفی می کند آشتی برقرار  کرد؟ به نظرمی رسد  از خودگذشتگی نوعی پنهان کاری برای خودخواهی درون آدمی باشد.ریشه خودخواهی در آن ست که به آنچه نفس اوست محبت نمی ورزد .

آدمی می پندارد که درمرکز جهان است از سوی دیگری احساس شدیدی از ناتوانی و ناچیزی می کند که در گذشته از احساسات هشیار نیاکانش در برابر خدا به شمار می رفت .روابط انسانی کیفیت مادی پیدا کردند و وجود آدم ها دیگر اهمیت نداشت.انسانها نسبت به هم بیگانه شدند.وجود انسانها برای هم بخاطر منفعتی بودکه به یکدیگر به میرسانند.تحت این شرایط تنهایی و جدایی انسانها فزونی گرفت .فردیت افزوده شد و ایمنی از بین رفت.برای غلبه بر مظاهر نا ایمنی از عواملی مدد گرفت متوجه شد ثروت حامی نفس اوست مال زیاد قدرت واعتبار به همراه دارد وایت دو در تقویت نفس موثر است.مردم نمیتوانند بار منفی آزادی را به دوش بکشند سعی می کنند از آزادی به کلی بگریزند مگر اینکه بتوانند از آزادی منفی به سوی آزادی مثبت پیش بروند. (خلاصه ی گریز از ازادی ،فروم،صفحه 148-119)

 

فصل پنجم: مکانیسم های گریز

قدرت گرایی و همرنگ شدن ماشینی

پس از جدایی از علایق  نختسین فرد در تقابل با دنیای خارج خود را ناتوان و تنها می یابد  دو راه دارد :یکی به سمت آزادی مثبت می رود و با عشق و کار مولد با دنیا پیوند می یابد یا اینکه از آزادی بگریزید.راه گریز به وسیله ی کیفیتی وسواسی که همیشه درگریز از وحشت های جدید وجود دارد و از ویژگی های دیگر آن از دست نهادن کامل فردیت و تمامیت نفس است .

قدرت گرایی:نخستین مکانیسیم گریز این است که فرذ استقلال نفس خود را از دست بدهد . و خود را به خاطر کسب نیروی که فاقد آن ست در کسی دیگر یا چیز دیگری خارجاز خود مستحیل کند یا به عبارت دیگر دنبال یک سلسله علایق دومین رود و بخواهد بدینوسیله ی جایخالی علایق نخستین را پر کند.صورت روشن آن تسلیم یا تسلط است یا به عبارت دیگرتلاش های ناشی از مازوخیسم و سادیسم که هر کدام راهی برای گریز از تنهایی است .احساس  حقارت و ناتوانی و ناچیزی رایج ترین مظاهر ناشی از مازوخیسم به شمار می آید.مازوخیسم افرادی را شامل می شوند که مستعد آنند خود را خوار بگیرند و ناتوان کنند وابستگی به موسسات اجتماعی ، دیگران، قدرتهای برونی از ویزگی های بارز آنها است.قطب مخالف مازوخیسم ،سادیسم می باشد.سه نوع استعداد ناشی از سادسیم وجود دارد:1- دیگرانرا به خود وابسته کنیم و بر آنها تسلط مطلق و نامحدود بیابیم.2- استثمار مادی و معنوی دیگران.3- آزردن و رنجانیدن دیگران

ریشه ی انحرافات مازوخیسیم و سادیسم:راهی برای گریز از احساس غیر قابل تحمل تنهایی ،خلاص شدن از نفس فردی وغرقه ساختن  خود است یا به عبارتی دیگر خلاصی از بار آزادی

خوی قدرت گرا  یا سادیست -مازوخیستی یکوضع روانی است که فرد در عین حال مراجع قدرت را می ستاید و ی خواهد بدان ها تسلیم شود و بر آن ست که بر دیگران نیز مسلط یابد.

وجه مشترک تمام  فعالیت تفکر  قدرت گرا  این اعتقاد است که زندگی در اراده ی قوایی بیرون از نفس و منافع و آرزوهای آدمی است و نیکبختی تنها از راه تسلیم حاصل می شود.ریشه ی فعالیت های که خوی قدرتگرا به این می پردازد در احساس ناتوانی است و قدرت گرا باتسلیم بر این احساس چیره می شود.

همرنگی ماشینی:یکی از مکانیسم های گریز که از لحاظ اجتماعی مهم است .اکثرا افراد عادی اجتماع به آن روی می آورند.وقتی شخص بدینطریق متمایل شد دیگر خودش نیست بلکه شخصیتی است که سازمان های  فرهنگی اجتماع پیش پای وی می نهد .بدین ترتیب همرنگ دیگران می شود و موافق انتظارات آنان عمل می کنند. (خلاصه ی گریز از ازادی ،فروم،صفحه 214-149)

فصل شش: روانشناسی نازیسم

در باب توجیه نازیسم دونظریه وجو دارد یکی ـن را پدیدهای اقتصادی اجتماعی سیاسی می داند دیگری آن را پدیده ای که ریشه در عوامل روانی دارد.

عواملی که باعثروی آوردن مردم آلمان به هیتلر و نازیم بود: یکی تسلیم و خستگی درونی و دیگری حکومت آلمان با با هیتلر و حزب وی معنای واحد یافته بود.

ایدئولوژی نازی:روح اطاعت کورکورانه از پیشوا- کینه در برابر اقلیت های نژادی و سیاسی- آرزوی فتح و استیلا تجلیل وتمجید قوم آلمان.

خوی اجتماعی قدرتگرا ی طبقه متوسط پاییین آلمان حامی وستایش گر نازیسم بود و وویزگی بارز آن قحط زدگی بود.فرافکنی زبقه متوسط در احوال شخصی هیتلر تجلی می یابد.صاحبان صنایع بزرگ و اشراف نیمه ورشکسته ی آلمان که از طریق نازیسم و برنامه های آن بنیان اقتصادیش را تقویت بخشید .در خوی قدرت گرایی هیتلر ، او بر پیروانش و تصرفاتش  تسلط پیدا کرده بود و نیروهای هیتلر تسلمیش می شدخدا ،سرنوشت ، تاریخ ،طبیعت می باشد.مبانی دو وجهی خوی قدرت گرا یعنی اشتیاق بر استیلا بر دیگران وگردننهادن بر قدرت های قاهر بیرونی خوی نازی ها بود که توسط هیتلر به بهترین شکل نمایان می شد.طبقه متوسط پایین از این ایدئولوژی سیراب می شد و روش سیسای نازی آن را محقق می سازد. (خلاصه ی گریز از ازادی ،فروم،صفحه 245-215)

 

فصل هفتم: آزادی و دمکراسی

ناچیزی و ناتوانی و پدیده های مربوط به آن در نظامهای دمکراسی زمینه ی ظهور فاشیسم را مهیا می کند.

فرض دمکراسی این است با آزاد کردن فرد از نیروهای بیرونی به وی فردیت حقیقی بخشیده است.ما در بیان افکار و احساسات آزادیم و بدون حجت قبول می کنیم که این ضامن فردیت ماست ولی غافلیم که  حق بیان افکار فقط در صورتی معنادار است که بتوانیم افکاری هم برای بیان از خود داشته باشیم .رهایی از بندهای بیرونی زمانی مفید است که بر اساس  شرایط روانی در درون ،بنای خویش را استحکام بخشیم .

هیجانات و افکارو احساساتمان را اجتماع به ما وارد می کند و ما فکر می کنیم که ازآن خودماست.

افزاد از نظر افکار احساسات و هیجانات همرنگ شده اند .با همرنگ شدن با دیگران و مطابق انتظار آنها رفتار کردن بر شک هویت خویش فائق می آییم.ولی از خودانگیختگی و فردیت خویش دست می کشیم.راه زندگی بسته و هویت خویش را بیشتر از دست می دهیم.

جنبه ی مثبت آزادی این است که بعد از آزادی اولیه بحای بند شدن در مکانیسم های گریز و دچار ترس و هراس شدن با  نفسی مستقل می تواند زندگی کند.

آزادی : متحقق ساختن یا از قوه به فعل آوردن نفس فردی .انسان می تواند به آزادی برسد به شرط اینکه نفس خویش را از قوه به فعل آورد.

آزادی مثبت عبارت است از فعالیت خود انگیخته ی مجموع تمامیت یافته ی شخصیت است.فعالیت خودانگیخته فعالیت آزادانه ی نفس است و از لحاظ روانشناسی اختیار در آن مستتر است بر عکس فعالیت اجباری و وسواسی که ناتوانی و تجرد فرد در آن پنهان است.با فعالیت خود انگیخته انسان بر وحشت تنهایی چیره می شود بی آنکه تمامیت نفس خود را قربانی کند.چون بعد از فعالیت خود انگیخته دوباره با دنیا و آدمیان و خودش اتحاد می یابد.بزرگترین عنصر تشکیل دهنده ی خودانگیختگی عشق است.عشق به معنای اثبات دیگران و یکی شدن بادیگران و حفظ نفس منفردو عنصر دیگر کار است .کار به معنای آنکه راه انسان و طبیعت یکی شوند و ما نه از محصول کار و فعالیت خود انگیخته بلکه از خود فعالیت خودانگیخته لذت می بریم.ایمنی فرد نه به خاطر نیروهای بیرونی است به علت فعالیت خودانگیخته ی خودش است . (خلاصه ی گریز از ازادی ،فروم،صفحه 279-246)



شهرام الف، خبرنگار بدون مرز و با مرز!


سامانه سجاد و نماد

 سامانه سجاد و نماد علمی کاربردی


کلیک کنید

http://uast13.persianblog.ir/



 

 

پرتال های جامع آموزشی

 

سامانه آموزشی (نماد)

راهنمای استفاده از سامانه آموزشی (نماد)

نام کاربری : شماره دانشجویی
کلمه عبور: شماره ملی

 

 

 

 

نتایج نهایی قبولی آزمون کاردانی ترمی

عکس یادگاری با استاد زبان و حقوق اساسی

عکس یادگاری با استاد

استاد محمدی پور-اصول علم سیاست

استاد پروین نورانی آسیا بر

اسامی شاگردان ممتاز و نمونه

نکته هایی راجع به انتخاب واحد

تقدیر از زحمات استاد حاج علی

تقدیر از اساتید

جامعه شناسی وسایل ارتباط جمعی

جزوه قانون اساسی و حقوق اساسی

استاد سجادی غیرقابل پیش بینی





نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.